"در نیكوكاری و پرهیزگاری یكدیگر را كمك كنید نه در گناه و تجاوز" (مائده/ 5)
مشاركت از دیرباز با زندگی انسانها پیوند داشته و زمان پیدایش آن به آغاز پیدایش خانواده و زندگی مشترك بین زن و مرد بر میگردد، به گونهای كه در این ارتباط، رشد و بالندگی آنها فراهم شود. بهتدریج مشاركت در زمینههای دیگر، مانند كار و صنعت، راه خود را گشود و سرانجام مردمان حق آن را یافتند كه در تعیین سرنوشت خود صاحباختیار شوند و در طراحی آینده خود مشاركت جویند. امروزه مشاركت را دانش نوین و علم رو به ظهور میدانند. محور توجه این علم جدید از عمل متقابل اجزا نشأت میگیرد. این علم به بررسی و كشف قابلیت و توانایی گستردگی اطلاعات نظامهای مشاركتی مبادرت میكند، همچنین چگونگی تأثیر رفتار را در هنگامی بررسی میكند كه نظام پیچیدهتر از آن است كه بتوان روی آن نظارت داشت (پاترشیا و نل، ترجمه اسلامیه، 1377).
پل زدن بر شكاف بین اهداف و اعمال، درگیری فرآیند مشاركت است. این درگیری نه فقط تنگنایی مدیریتی، كه تنگنایی انسانی است و مشاركت پاسخی منطقی به شرایط و درگیریهای امروزی است.
مفهوم مشاركت به معنی دست در دست هم گذاشتن برای انجام دادن كاری است و ابعاد آن میتواند اجتماعی، فكری، اقتصادی و حتی سیاسی باشد (عصاره، 1376).
مشاركت عبارت است از ایجاد نوعی همبستگی، تعلق و تلاش جمعی میان افراد جامعه به منظور نیل به نظام عادلانه اجتماعی (سپهری، 1373).
مشاركت درگیری ذهنی و عاطفی اشخاص در موقعیتهای گروهی است كه آنان را بر میانگیزد برای دستیابی به اهداف گروهی، همدیگر را یاری دهند و در مسئولیت كار شریك شوند. بر اساس تعریف فوق درگیر شدن، یاری دادن و مسئولیتپذیری سه ویژگی مهم مشاركت میباشد (صالحی ریحانی، 1380).
در تعریفی دیگر مشاركت به معنی فراهم آوردن و گسترش بستر نقد مشترك برای هدفهای مشترك است. بر پایه این تعریف، هنگامی كه میان گروهی از مردم فرصت بررسی و نقد هدفها و مقاصد مشترك فراهم آید و اطلاعات و دانش میان آنان به آسانی مبادله گردد، امكان دستیابی به شناخت و آگاهی همگانی فراهم میآید و بر اثر آن، حاصل كار و تلاش گروه فزونی میپذیرد. در پی داد و ستد آزاد و آسان اطلاعات، امكان تبدیل اطلاعات به شناخت و معرفت افزایش مییابد و به دنبال آن، تراز تولید و پدید آوردن، ابداع و ابتكار در میان افراد گروه فزونی پیدا میكند. در كنار چنین فراگردی، افراد با رغبت و اراده عمدی به پذیرش تصمیمهای گروهی تن میدهند و آنچه فراهم آمده است از آن خود میپندارند و به آن متعهد میگردند. در این تعریف، فزونی شناخت و آگاهی مردم به دسترسی آسان آنان به اطلاعات بستگی پیدا میكند و ضرورت گسترش شناخت در كارها هویدا میشود. بالا رفتن درجه شناخت و معرفت نیز سرانجام در چگونگی كار و تولید فكری و ذهنی افراد اثر میگذارد و تراز كمی و كیفی تولید كالا و خدمات حاصل از تلاش مردمان توانمند را افزایش میبخشد. بر این اساس مشاركت را میتوان فراگرد نیرومند توزیع بیشینه اطلاعات و نظام نیرومندتر تبدیل جمعی اطلاعات به آگاهی و شناخت دانست. بر این اساس میدانی گستردهتر از آزادی و انتخاب پدید میآید و مردم با اراده عمدی خویش به گزینش آنچه مطلوب میشمارند برمیآیند. مشاركت دامنه گزینهها و فراگرد گزینش را گسترده میكنند و تعهد و پذیرش دگرگونی را آسان میگرداند (طوسی، 1380).
مشاركت واقعی زمانی است كه مردم از نظر شناختی و عاطفی با یكدیگر شریك شوند و همه توان خود را برای یاری رساندن به افراد بسیج كنند.
مشاركت بر سه ارزش بنیادی تأكید میورزد: 1ــ سهیم شدن مردم در قدرت و اختیار؛ 2ــ راه دادن مردم به نظارت بر سرنوشت خویش؛ 3ــ باز گشودن فرصتهای پیشرفت بر روی مردم (طوسی، 1372).
در مورد هدف مشاركت، همكاری و داشتن حیات جمعی، به عنوان یك هدفی تربیتی، در اسلام مطرح است: "مؤمنان با یكدیگر برادرند، پس در میان آنها سازش و توافق ایجاد كنید." (حجرات/10)
هدف مشاركت، از نظر اقتصادی افزایش بهرهوری، از نظر روانی، به رسمیت شناختن ارزشهای انسانی و از نظر اجتماعی، تقویت حس همكاری افراد از طریق اختیار دادن به آنها در فرایند تصمیمگیری میباشد كه موجب میشود از تعارضات موجود كاسته شود و طرفین، با داشتن حق و فرصت مساوی برای تبادل نظر و تصمیمگیری درباره مسائل، خود را متعلق به گروه واحد بدانند.
در مشاركت تمام افراد شایستگیهای نوینی در خودشان میپرورند. این شایستگیهای محوری عبارتاند از: خودمدیریتی، تفكر انتقادی، مهارتهای انسجامآفرین ارتباطی، قابلیت یادگیری دو جانبه و تصمیمگیری انعطافپذیر كه از شروط لازم برای مشاركت موفقیتآمیز محسوب میشود و همه انسانها به آن نیاز دارند.
یكی دیگر از عواملی كه زمینه را برای مشاركت در سازمانها مهیا میسازد وجود بستر فرهنگی مناسب در سازمانهاست؛ یعنی قبل از اینكه افراد را به شركت در فعالیتهای سازمان ترغیب و تشویق كنیم، باید كاری كنیم كه افراد نگرش و طرز تفكر مناسبی از كار گروهی و مشاركت داشته باشند؛ به طوری كه بتوانند در مقابل اختلاف نظرها، انتقادها و سلیقههای مختلف از خود انعطاف نشان دهند. مشاركت تابع نگرش است، كه عبارت است از حالت عاطفی مثبت یا منفی نسبت به موضوعی (بدار، دزیل و لامارش، ترجمه گنجی، 1380).
نگرش منشأ كلیه رفتارهای فردی و اجتمای است و فرایند جامعهپذیری دربرگیرنده فرایندی پیوسته از شكل و تغییر دادن نگرش است. نگرش دارای سه بعد شناختی، عاطفی و رفتاری میباشد. مجموعه اطلاعات، آگاهیها و دانشها جزء شناختی نگرش را تشكیل میدهد، جزء عاطفی شامل احساساتی است كه بر اثر مواجهه با موضوعی در شخص برانگیخته میشود و ارزشیابی او را از آن موضوع مشخص میكند، و جزء آمادگی برای عمل (رفتار) میباشد كه شخص در مواجهه با موضوع مورد نظر به گونه معینی رفتار میكند (شیركوند، 1381).
برای ایجاد مشاركت مؤثر باید جامعترین نگرش را در كلیه ابعاد در مخاطبان ایجاد كرد؛ بهطوریكه مخاطب آگاهی، اطلاعات و حقایق لازم را برای شناخت زمینههای اجتماعی مشاركت به دست آورد، و نحوه طراحی و ارائه برنامهها علاقهمندی لازم را برای قبول مسئولیتهای اجتماعی در فرد به وجود آورد و در نهایت برنامهها بتواند مخاطب را برای مشاركت مؤثر در صحنههای اجتماعی آماده كند. مسلماً برای ایجاد این آمادگی، مؤثرترین طریقه، ایجاد موقعیتهای اجتماعی و صحنههای علمی است تا مشاركت را منطقی، واضح و لمسپذیر سازد.
در ایجاد مشاركتپذیری عوامل متعددی از قبیل خانواده، نظام آموزشی مدارس، نوع شخصیت افراد، محیط اجتماعی و ... دخالت دارند كه مؤثرترین آنها خانواده و نظام آموزشی مدارس میباشد.
مشاركت فرایندی است كه باید از خانواده آغاز گردد، و در مدرسه بسط و گسترش داده شود و خانواده برای پرورش این مهارت اهمیت فراوانی دارد. در خانواده میتوانیم درباره نظم، چگونگی ایجاد ارزشها، حل منازعه، یادگیری درباره مسئولیت و حقوق به فرزندانمان آموزشهای لازم را بدهیم، كه میتواند آنها را در مسیر مشاركتی به سوی سطوح بالاتر احترام به خود و مسئولیتی دوجانبه رهنمون سازد. مدارس باید روشهای تدریس خود را به نحوی تنظیم كنند كه مشاركت بتواند به معیار اصلی تبدیل شود. مدارس میتوانند در پرورش شایستگی تعیینكننده مشاركت تأثیر به مراتب بااهمیتتر از آنچه اكنون دارند بر جای گذارند؛ از جمله در عرصههای خود مدیریتی، علم به اینكه بخشهای سیاسی و اقتصادی چگونه عمل میكنند، مهارتهای ارتباطی مؤثر، مهارت در آموزش دوجانبه، تصمیمگیری انعطافپذیر و تفكر نقادانه و بسیاری دیگر. چنین تأثیر گستردهای، مستلزم تغییر در روشهای آموزش و یادگیری و همچنین در موضوعهای مورد تأكید است. مدارس میتوانند بهتدریج این دیوارهایی را فرو ریزند كه رشتهها را مجزا میسازد؛ چراكه مسائل و مشكلات زندگی در دنیای امروز چند رشتهای هستند. اگر افراد درباره مسائل، مهارتهای محدودی را فرا گیرند، مشاركت كردن در حل مشكلات و آفریدن فردایی بهتر بسیار مشكل خواهد بود (پاترشیا و نل، ترجمه اسلامیه، 1377).
نظرات شما عزیزان: